SparkNotes

راهنمای مطالعه

SparkNotes

راهنمای مطالعه

تشبیه ذهن به مصنوعاتِ بشری

جان سرل میگوید در هر دوره ای ذهن را به یک مصنوع بشری تشبیه کرده اند ؛ یونانیان آن را به منجنیق شبیه دانستند ؛ در دوره ای دیگر ذهن را به آسیاب تشبیه کردند ؛ بعدها شرینگتون فیزیولوژیست ، ذهن را به مرکز مخابرات تشبیه کرد ؛ در دوره ی جدید هم ذهن به کامپیوتر تشبیه شده است .

مسئله ی اذهان دیگر بخش اول


1- تفاوت استدلال قیاسی و استقرایی: در استدلال قیاسی نتیجه چیزی بیش از مقدمات نخواهد بود مثلاً علی انسان است هر انسانی قدرت تعقل دارد ، علی قدرت تعقل دارد ، چنانچه ملاحظه می کنید نتیجه عبارت است از اصغر در صغری و اکبر در کبری و چیزی علاوه بر مقدمات را در نتیجه نمی یابیم.
اما در استدلال استقرایی نتیجه گسترده تر می شود مثلاً می گوییم : تا به حال هر چه آهن دیده ایم در اثر حرارت منبسط شده است ، پس همه ی آهن ها در اثر حرارت منبسط می شوند چنانکه ملاحظه می کنید آنچه در نتیجه ابراز شده بیش از آن چیزی است که در مقدمه ادعا کرده ایم در مقدمه از تجربیات بالفعلمان گفته ایم و در نتیجه از یک قاعده ی کلی خبر می دهیم

2- ما چطور از اذهانِ دیگر مطلع می شویم؟ حالتی نظیر درد کشیدن را در نظر بگیرید : شما برای فهمِ درد خودتان نیاز به این ندارید که از محلِ دردتان عکس بگیرند و به شما نشان بدهند تا شما بفهمید درد دارید ، درد داشتن شما نزد شما واضح است و این حالت ذهنی مادامی که درد را تجربه می کنید نزد شما حاضر است
اما شما چطور به درد داشتن دیگران آگاهی پیدا می کنید ؟ ممکن است پاسخ دهید از کیفیت رفتار آن فرد مثلاً اینکه او صداهایی ایجاد می کند که نشان از درد داشتنتش دارد . اما پی بردن از رفتار به حالت درونی (ذهنی) او یا از طریق استدلال قیاسی است یا استدلال استقرایی...

3- در استدلال قیاسی می گویید راه دستیابی به حالات درونی فرد توجه به رفتارهای اوست ، رفتار او نشان از درد کشیدنش دارد ، پس من از رفتار بیرونی به حالت درونی او پی می برم چنان که ملاحظه می کنید آنچه در مقدمات است نظر کردنِ به رفتارهای بیرونی است اما آنچه در نتیجه می آید پل زدن به حالات درونی است یعنی نتیجه چیزی بیش از آنچه در مقدمات بیان شده را فراروی شما قرار می دهد و این با قیاسی بودن استدلال در تضاد است ، استدلال مخدوش است همچنان که اگر کسی بخواهد از هست ها در مقدمه به باید ها در نتیجه دست یابد دچار مغالطه شده است


4-اما در استدلال استقرایی می گویید : من تا به حال هر کس را با این رفتارهای بیرونی دیده ام به درد داشتنش پی برده ام پس هر کس چنین رفتارهایی دارد ، در حالِ تجربه ی درد است ... اما قابل فرض است که کسی برای تمارض از خودش اطوارهایی دربیاورد و دردی نداشته باشد یا کسی از درد رنج ببرد اما برای حفظ آبرو رفتاری بروز ندهد

5-ممکن است گفته شود من از راه تمثیل و قیاسِ به نفس همان حالتی را که خودم تجربه کرده ام به دیگری هم که مثل من است و ساختار ذهنی و فیزیولوژیکی اش شبیه من است نسبت می دهم درد داشتن او یعنی تجربه کردن همان حالتی که من در مورد درد دارم .
بگذارید آزمایش فکریِ ویتگنشتاین را در این مورد مطرح کنم : فرض کنید هر یک از ما جعبه ای دارد ، همه ی ما ادعا داریم در جعبه مان سوسکی وجود دارد ، از طرف دیگر هیچ یک هم نمی توانیم در جعبه ی دیگری سرک بکشیم و ببینیم آیا واقعاً سوسک دارد ؟ آیا سوسک او شبیه سوسک ماست ؟ وقتی حالاتِ ذهنی کاملاً شخصی باشند چطور می توانیم بگوییم آنچه تو تجربه می کنی مثل همان است که من تجربه می کنم ؟

معضل شناخت اذهان دیگر ، برخاسته از دیدگاه دکارت است ، دکارت می گوید حالات ذهنی کاملاً شخصی اند -منطقاً شخصی- ویتگنشتاین با این دیدگاه مخالف است سعی خواهم کرد نقدهای ویتگنشتاین را هم در حد توانایی در بخش های دیگری عرضه کنم - ان شا الله -